معنی سرحال و قبراق

حل جدول

سرحال و قبراق

تندرست، چالاک، فرز، چابک

روپا


قبراق

چست و چالاک

سرپا


سرحال

سرکیف

سردماغ

لغت نامه دهخدا

قبراق

قبراق. [ق ِ] (ص) چست و چالاک. و چون لفظ عربی و ترکی نیست باید با غین نوشته شود. (فرهنگ نظام).


سرحال

سرحال. [س ِ] (ع اِ) گرگ. (اقرب الموارد). رجوع به سرحان شود.

فرهنگ عمید

قبراق

چابک، چست‌وچالاک،
[مجاز] سرحال،

مترادف و متضاد زبان فارسی

قبراق

تندرست، چالاک، چست، سالم، سرحال، فرز،
(متضاد) بیمار، مریض

فرهنگ معین

قبراق

(قِ) [تر.] (ص.) چابک، چست.


سرحال

(~.) (ص مر.) (عا.) خوشحال، شاد.

فارسی به عربی

سرحال

لعبه، مبتهج، مفید

فرهنگ فارسی هوشیار

سرحال

با نشاط


قبراق

ترکی از پارسی گوبراک چابک (صفت) چابک چشت چالاک.

معادل ابجد

سرحال و قبراق

708

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری